ஜ۩۞۩ஜبیاتو خوش بگذرونஜ۩۞۩ஜ

کفش های قرمز

   دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های

   قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست

   داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد.«اگر تا پایان ماه هرروز بتونی تمام

   چسب زخم هایت را بفروشی، آخر ماه کفش های قرمز و برات می خرم.»

   دخترک به کفش ها نگاه کرد و گفت:

   « یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم

   بشه ...!»

   و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت:

« نه ... خدانکنه... اصلا کفش نمیخوام.»

[ شنبه 3 فروردين 1392برچسب:کفش های قرمز , کفش , قرمز , دخترک , چسب زخم, دعا, ] [ 16:55 ] [ پریسا(مدیر) ] [ ]


دخترکی تنها

دراین آسمان بی انتهای شب

بانوردرخشان و زیبای ستارگان

دخترکی تنها

درکوچه ای تاریک

به دیواری تکیه کرده

دردوچشمانش ترس پیداست

نورش ستارگان

و غذایش تنهاییست...

[ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:شعر, دخترک , دخترکی تنها, ] [ 18:5 ] [ پریسا(مدیر) ] [ ]